شهید صدر در قامت یک همسر(2)


 





 

مشهور است كه شهيد صدر از هوش سرشاري برخوردار بودند. خاطره اي به ياد داريد كه حكايت از اين هوش سرشار داشته باشد؟
 

محمد علي خليلي از همكلاسهاي دوران مدرسه آيت الله صدر مي گويد، «سيد محمد باقر صدر بسيار باهوش و كم نظير بود. معلمها او را به عنوان يك دانش آموز نمونه،كوشا، مؤدب و فرمانبر مي شناختند. شخصيتش به گونه اي بود كه همه از دانش آموزان گرفته تامعلمان و مديران به او احترام مي گذاشتند. او چنان با قدرت صحبت مي كرد كه الگويي براي تمام دانش آموزان و خانواده هاي آنان شده بود. با وجود سن كم، در هيئتهاي عزاداري سازمان يافته توسط مدرسه در روز عاشورا يا سالروز شهادت ائمه اطهار(ع) روي سكويي در صحن شريف كاظمين چنان با زبان دلنشين سخن مي گفت كه مردم با شور و اشتياق در هيئتهاي عزاداري شركت مي جستند.»
دوست ديگري مي گويد، «من هر چه در مدح و ستايش وي بگويم، باز هم كم گفته ام. او در ميان دانش آموزان همتايي نداشت، به گونه اي كه دانش آموزان اطراف او مي نشستند و شهيد محمد باقر برايشان به آرامي سخن مي گفت. او سرتاپا آرامش و طمأنينه بود و همگي با شگفتي به گفته هايش گوش فرا مي دادند. شور و شوق ما براي فراگيري باعث شد تا بارها به گروه وي ملحق شويم. ما تا آن زمان تنها نام چند دانشمند از جمله اديسون، نيوتن و... را شنيده بوديم؛ اما او از ماركسيسم، امپرياليسم و ديالكتيك و واژه هاي فلسفي استفاده مي كرد كه براي ما ناآشنا بود. ما نمي دانستيم كه بچه ها و كودكاني كه گرد اوجمع شده اند، آيا متوجه مي شوند كه سيد باقر صدر چه مي گويد يا نه ؟! تمام هم و غمش اين بود كه ما متوجه سخنانش شويم و بفهميم كه از چه چيزي سخن مي گويد. انگار در آن سالها نذر كرده بود و به جاي باز، آموزگار ما شود. شهيد به واقع يك نابغه بود.» سيدمرتضي عسكري مدير محترم مدرسه وي مي گويد، «ايشان در يك سال، دو كلاس را طي كرد. گاهي كه به علت بيماري يا مسافرت غيبت داشت، باز هم سر جلسه امتحان، بهترين و صحيح ترين جواب را مي نوشت. از كودكي به كتاب ودفتر وقلم علاقه داشت. چندين بار كه مادر بزرگوارش به دنبال او مي گشت، او در گوشه اي از مدرسه مشغول مطالعه يا نوشتن ياتفكر مي يافت.»
مادر شهيد صدر مي فرمود، «محمد باقر پس از آنكه مرحله ابتدايي را به اتمام رساند، معلوم شدكه اصرار فراواني براي پوشيدن عمامه دارد، يكي از بزرگان فاميل از ايشان خواست عمامه نگذارد. او مي گفت، «زندگي طلبگي خيلي سخت و دشوار است.» شهيد صدر سه روز در منزل فقط به آب و نان اكتفا كرد، از ايشان پرسيدند، «چرا اين قدر كم غذا مي خوري ؟» گفته بود، «مي خواهم به شما ثابت كنم كه مي توانم زندگي سخت طلبگي را تحمل كنم و خط اجدادم را در پيش بگيرم.»
وقتي برخي از كتابهاي سخت و عميق فلسفي و منطقي ترجمه شده از زبان انگليسي به عربي را نزد ايشان مي آوردند ؛ ايشان از روي موضوع، ترجمه صحيح را از غلط تشخيص مي داد و راهنمايي مي كرد. وقتي مترجمان با دقت بيشتر به اصل متن بر مي گشتند، متوجه مي شدند كه سخن شهيد درست تر و دقيق تر است. زماني كه دكتر كريم متي قسمتي از كتاب «معرفت انساني » برتراند راسل را براي شهيد ترجمه كرد، شهيد صدر در آن اشتباهي پيدا كرد و گفت، «من بعيد مي دانم كه اين اشتباه از راسل باشد.» مترجم به متن اصلي نگاه كردو اشتباه خود را ترجمه يافت.

به نظر جنابعالي چه جرياني در به شهادت رساندن آيت الله صدر و خواهر بزرگوارشان نقش اصلي راداشت و چه نتيجه اي عايدشان شد؟
 

رژيم با فرستادن مأموران و مزدوران خود نزد آيت الله صدر سعي كرد او را از راهي كه در پيش گرفته، منصرف كند. فشارهاي زيادي به شهيدصدر وارد كرد، ولي ايشان ثابت و استوار ايستاد و همچنان از انقلاب اسلامي ايران و حضرت امام (ره) و مردم انقلابي ايران حمايت كردو هرگز به خواسته هاي رژيم خوانخوار صدام گردن ننهاد، همين امر موجب شد تا نظام بعث تصميم به قتل شهيد صدر و خواهر شريفش بگيرد. رژيم بعث عراق بيم داشت كه مبادا شهيد بنت الهدي پس از برادرش سيد محمد باقر مردم را به اعتراض و تظاهرات دعوت كند و رژيم رامفتضح سازد ؛ از اين رو هر دو را با هم شهيدكرد.
رژيم عراق، شهيد صدر را زير فشار قرار داد تا از حمايت خود نسبت به انقلاب اسلامي ايران و رهبري اين انقلاب دست بردارد، ولي شهيد مي گفت، «دفاع از انقلاب اسلامي واجب است و مرجعيت شيعه جز اقامه و برپا كردن حكومت اسلامي هدفي ندارد. حال كه آيت الله خميني آرزوي من را تحقق بخشيده ي، ديگر براي من فرقي نمي كند، چه زنده بمانم و چه بميرم. هيچ حرف ديگري ندارم و براي شهادت آماده هستم.»

ميزان استقبال از جلسات درس شهيد چگونه بود؟ چه كساني از محضر ايشان استفاده مي بردند؟
 

ايشان درس اصول خود را در سال 1378 ق شروع كرد. آن زمان فقط تعدادي از طلاب جوان و همسن ايشان از درس بهره مند مي شدند.پس از آن شماري از طلاب لبناني به درس ايشان ملحق شدند. اين مجمع درسي، كم كم بزرگ تر و گسترده تر شد تا جايي كه به اندازه درس آيت الله العظمي خويي جمعيت داشت. اكثر طلاب ايشان، لبناني و ايراني بودند و طلاب عراقي كمتر ديده مي شدند.

شهيد صدر نسبت به تربيت فرزندان، به خصوص دختران به چه نكاتي توجه مي كردند؟
 

ايشان با تأكيد مي فرمود، «دختر گل خوشبوست و رزقش را خدا مي دهد. اگر دخترها درست تربيت شوند و حق آنها در زمينه آموزش امور دين و دنيا ادا گردد، زمينه ساز رشد و حضور فعال، مؤثر و سودمند در جامعه خواهند بود.» از اين رو به دختران خود توجه فراوان داشت و چنان با لطافت و عطوفت با آنها رفتار و به احساساتشان توجه مي كرد كه در عالم كودكي هر يك تصور مي كردند كه پدر، او را بيش از سايرين دوست دارد. ايشان هرگز دخترها را مجبور به انجام كاري نمي كردو با تفاهم با آنها سخن مي گفت.
به هر يك از دختران خود روزانه يك درهم مي داد. درفصل موز كه در مدرسه نيز به فروش مي رفت و يك عدد موز را به قيمت 60 قران مي فروختند (هر درهم 50 قران بود) ؛ دخترها از پدر درخواست مي كردند ه 10 قران بيشتر بدهد تا موز بخرند، ايشان مي گفت، «من حرفي ندارم به شما 10 قران بيشتر بدهم، ولي به من بگوييد آيا همه دخترهاي مدرسه موز مي خرند؟»وقتي پاسخ منفي دخترها را مي شنيد،مي فرمود، «پس بهتر است شما هم مثل دخترهاي معمولي از اكثريت باشيد، نه اقليت.» يك روز پس از ميهماني در منزل، سيد به همراه يكي از دخترها واردآشپزخانه شد و گفت، «امروز مادرت بسيار خسته شد، بهتر است من وتو در شستن ظرفها به او كمك كنيم.»
هميشه اين حديث شريف امام جعفر صادق (ع) بر زبانش بود، «ولايتي لعلي بن ابي طالب خير من بنوتي : پيروي من از علي بن ابي طالب برتر و مهم تر از فرزندي من نسبت به آن حضرت است.» و نيز از پيامبر اكرم (ص) اين حديث را پيوسته تكرار مي كرد، «لا فضل لعربي علي اعجمي الا بالتقوي : نژاد بر نژاد ديگر برتري ندارد جز به تقوا.»
ايشان با همه مقام و منزلتش و به عنوان مرجع تقليد به كسي اجازه نمي داد تا اورا مدح و ستايش كند. همواره به همه و به دختران خود گوشزد مي كرد از اضافه كردن القاب و عناوين بپرهيزند و مي فرمود، «فقط بنويسيد، «سيد محمد باقر صدر، بدون هيچ اضافه اي.» دنيا را محل گذر مي دانست و اين از محورهاي مهم انديشه ايشان بود. در فرمايشات و سفارشاتش به دختران، انسان را مسافر و رهگذر عنوان مي كرد و از آنها مي خواست تا به دنيا دل نبندند و هر چه سبكبارتر، خود را براي انتقال به نشئه آخرت آماده سازند، زيرا، «ينجوا المخففون : سبكباران نجات مي يابند.» به تعبير شهيد، اين دنيا و مايتعلفش همه مربوط به بدن انسان مي شود و چون بدن انسان فاني است، پس اين امور هم با آن فاني مي شودو همراه روح به آن دنيا منتقل نمي گردد، بلكه آنچه مي ماند وانسان را تا سراي آخرت همراهي مي كند، متعلقات روح است. پس بايد سعي كنيم ذخيره هاي معنوي و روحي را بالا ببريم.
وقتي دخترها به سن تكليف مي رسيدند، وضو مي گرفت و پيش روي آنها نماز مي خواند و با احترام و با اقتدا به روش مولايش حسنين (ع)، اشتباهاتشان را تصحيح و آنها رابه تلاوت قرآن و خواندن ادعيه و زيارت تشويق مي كرد. به نماز اول وقت توجه خاصي داشت و بر نماز صبح تأکيد ويژه مي كرد و مي فرمود، « در صورتي كه فردي تا دير وقت بيدار بماند و بداند كه قادر به برخاستن براي نماز صبح نيست، جايز نيست بخوابد.» از مقررات خانه اين بود ه هر يك از دختران كه براي سال اول روزه مي گرفت، آزاد بود تا غذاي افطار را تعيين كند (البته غذايي معقول) و در پايان ماه به مناسبت اتمام اولين ماه روزه داري، به او هديه اي (با قيمتي معقول) مي داد. فوق العاده با محبت و مهربان بود. بچه ها هم كاملا مطيع پدر بودندو احترام فوق العاده اي به ايشان مي گذاشتند.

برخورد ايشان با عامه مردم چگونه بود و چه رابطه اي با آنها داشتند؟
 

شخصي بود متواضع، گرم، لطيف،‌گويا و پذيراي مزاح و لطيفه هاي جالب و معقول همراه با متانت و وقار. باهمه كس و حتي با ناآشنايانش در نخستين برخورد به گونه اي رفتار و ابراز انس و الفت مي كرد كه گويي مدتهاست با او سابقه آشنايي دارد. اين نكته اخلاقي خيلي ارزشمند است و اثر مثبت و مفيد آن در روحيه طرف مقابل محسوس بود و به ياد مي ماند و از هر درس و بحث زباني مؤثرتر است. در ملاقاتها گرم و خوشرو بود و از احوال همه نزديكان او جويا مي شد، اگر مريض مي شد ؛ از او عيادت و اگر محتاج بود، مساعدت مي كرد. كمكها را شبها به خانواده هاي محترم و مستضعف مي رساند تا كسي از اين موضوع مطلع نشود. هميشه مي فرمود، «اگر كسي از من انتقاد و بدگويي كرد، شما آن موضوع را براي من بازگو نكنيد و حمل بر صحبت كنيد.» كسي را بر ديگري ترجيح نمي داد و همه اقوام را دوست داشت و احترام مي كرد. يكي از روزهاي دهه عاشورا، ايشان به مجلس تعزيه رفت. اتاقها پر بودند. ايشان وارد اتاق نشد و در حياط نشست. صاحبخانه اصرار كرد كه، «بفرماييد داخل اتاق. » ولي شهيد گفت، «فرقي نمي كند. همه جاي مجلس امام حسين (ع) بركت است.»
ايشان در سالروز شهادت امام موسي جعفر (ع) در خانه روضه خواني داشت. يك بار يكي از مداحان شعري را در مدح شهيد صدر سرود. شهيد از او خواست تا ادامه ندهد. او اصرار كرد، ولي شهيد صدر قسمش داد كه از خواندن منصرف شود و ذكر اهل بيت (ع) را دنبال كند. هر كس براي سلام دادن يا سئوال پرسيدن به شهيد نزديك مي شد ؛ وي با روي گشاده به حرفهايش گوش مي سپرد و فرقي نمي كرد كه آن شخص كوچك است يا بزرگ، كاسب است يا طلبه. براي نسل جديد و جوانان باسواد اهميت فراواني قائل بود و احاديث ديني و اجتماعي را براي آنها بازگو مي كرد. طلبه اي نقل مي كند كه زماني جواني با تعدادي از دوستانش براي درس خواندن به حرم حضرت اميرالمؤمنين (ع) مشرف مي شود. يك بار كه سيد شهيد را در حال ورود به حرم به قصد اقامه نماز صبح مي بينند، نزديك مي روند و اجازه مي گيرند تا سئوالي را مطرح كنند. شهيد باخوشرويي عذرخواهي مي كند و مي گويد، «وقت نماز دير مي شود و نمي توانم با شما بمانم و به سئوالهايتان جواب بدهم. » روز بعد، شهيد ساعتي زودتر به حرم مشرف مي شوند و با ديدن جوانان به آنها مي گويد، «امروز زود آمدم تا سئوالهايتان رابشنوم و جواب بدهم.» سپس جوانان زير اندازي پهن مي كنند و سيد براي پاسخگويي در كنارشان مي نشيند.
يكي از طلبه ها نقل مي كرد كه وقتي 11 سالش بود، كتاب مختصري را درباره آموزش نماز در ده صفحه نوشت و با خود فكر كرد بهترين فردي كه مي تواند كتابش را تصحيح كند، سيد صدر است، به همين منظور نزد سيد كه در مسجد طوسي مشغول تدريس خارج بود، مي رود. سيد با روي باز از او استقبال مي كند،كتاب را مي گيرد و پس از چند روز تصحيح شده آن را به همراه حاشيه هايي كه برايش نوشته بود، به او بر مي گرداند و مي گويد، «اگر پدرت كتاب را برايت چاپ نكرد، آن را بياور تا با هزينه خودم برايت چاپ كنم.» رفتار ايشان با شاگردان همچون پدري پر عطوفت بود. به گواهي خودش با تمام وجود و احساسش با آنان مهرباني مي كرد. در آخر نوشته هايش با شاگردان خود از عنوان «پدرتان» استفاده مي كرد و همواره مي گفت، «دوست دارم فرزندانم از پدرشان و كارهايي كه اين پدر به خاطر آنها انجام داده، راضي باشند.»

از شهيده عالي مقام، بنت الهدي صدر برايمان بگوييد.
 

بنت الهدي، اسم مستعار ايشان است. وي آمنه نام داشت. خواندن و نوشتن را بدون آنكه وارد مدرسه رسمي شود، فرا گرفت. دروس نحو، منطق، فقه و بقيه معارف اسلامي را نزد برادرش سيد محمدباقر در منزل خواند. ايشان دركودكي در دامان مادري مهربان ودلسوز وبا اصالت و صابر و برادراني فاضل و عالم پرورش يافت و دروس ابتدايي را در منزل به اتمام رساند. بيشتر اوقات كتابهاي ديني ادبي تاريخي رامطالعه مي كرد. در 12 سالگي در روزنامه دوازده صفحه اي به نام مجتمع، آداب و رسوم ونوع لباس و فرهنگهاي مختلف و انواع عبادت اقوام را شرح مي دادو چاپ مي كرد. پس از مدتي شروع به تدريس كتابهاي علمي و حوزوي كردو در سالهاي آخر عمر خود در منزل، «كتاب «شرائع الاسلام»،علامه حلي را تدريس مي كرد. مسئوليت مدارس ديني الزهرا(س) در كاظمين و نجف به عهده او بود. زباني گرم و شيرين و جذاب داشت و خوش قلب و مهربان و متواضع بود. سالها با هم در يك منزل زندگي كرديم و من عملي خلاف عدالت از ايشان نديدم. هميشه غصه دين و اصلاح جامعه را داشت و به هر نحو كه مي توانست، در ترويج اسلام و آشنا ساختن نسل جوان، خصوصا دوشيزگان با اسلام همت مي كرد و مي گفت، «اسلام غريب است ودلسوز كم دارد.»
با همه وجود خود در راه اين هدف پيش مي رفت تا به درجه شهادت رسيد. پس از آنكه صدام لعنت الله عليه، بنت الهدي را به شهادت رساند، بعضي به او گفته بودند، «چرا خواهر را به قتل رساندي؟» او در جواب گفته بود، «من قضيه حسين راتكرار نمي كنم. زينب بعد از برادرش، يزيد و آل اميه را مفتضح كرد.»
بانوي شهيد، بنت الهدي صدر، بازدهي ديني فراواني داشت وسعي مي كرد از طريق ارشاد و هدايت دختران جوان، پرچم اسلام را همواره برافراشته نگاه دارد. با نوشتن كتابهايي به روش معاصر و مطابق با مذاق روز جوانان، اولين زن شيعه اي بود كه دست به اين شيوه مبارزه زد. رمانهاي ايشان عمدتا الهام گرفته از واقعيتهاي عيني جامعه آن روز بودند كه با مهارت و قلمي شيوا، ادبي و شوق انگيز، تشنگان ادب و هنر دين را به سوي خود جلب مي كردند. ايشان در اين آثار با راهنمايي هاي آميخته به نكات عقيدتي به آگاهي بخشي و اطلاع رساني به دختران و پسران جوان خواننده مي پرداخت و با آشكار كردن جنبه هاي ناپيداي زندگي به آنها، از نيات پليد حكام كه خواستار نابودي دين و علم در قلب جوانان بودند، پرده بر مي داشت. نظام بعث، اين كتابها را ممنوع كرده بود؛ اما تقاضاي زيادي براي مطالعه آنها وجود داشت و مردم آنها را تهيه مي كردند و مي خواندند. اگر خانه اي مورد بازرسي و يا هجوم مزدوران رژيم قرار داشت، آنها را همراه كتابهاي شهيد صدر در خاك باغچه پنهان مي كرد. مجموعه داستان هاي ايشان به نام «القصص الكامله» چاپ شده اند.داستانها معمولا حاوي آيات و روايات و احاديث اهل بيت (ع) هستند و به شكلي منسجم و همگون در داستان گنجانده شده اند و با نگاهي جالب و مفيد نسبت به دين ودنيا پايان مي يابند. يكي ديگر از آثار ايشان كتاب خاطرات حج است. اين كتاب شامل شرح سفر بنت الهدي از لحظه ورود به فرودگاه به بغداد به منظور پرواز به مكه تا لحظه بازگشت است. در زمينه ادبيات و شعر نيز ايشان در كتاب خاطرات حج قصيده اي را آورده است. قصيده ديگري نيز در مورد نماز دارد كه در كتاب آموزش نماز بر اساس فتاواي شهيد آيت الله صدر نوشته شده است.
در نتيجه راهنمايي ها و ارشادات ايشان، زنان و دختران زيادي حجاب اختيار كردند. چه بسا برخي از آنها دست از زندگي پر زر و زيور خود شستند و ديندار و ياور نيازمندان و مرشد ناآگاهان شدند. تعدادي از آنهائي كه در ركابش بودند، پيش از شهادت وي و تعدادي ديگر بعد از شهادت او، جام شهادت نوشيدند. علويه بنت الهدي و برادرش شهيد صدر در ماه محرم در منزل خود كه نزديك مشهد مشرف حضرت امير(ع) قرار داشت، مجلس عزاي حسيني برپا مي كردند. همچنين در شبهاي قدر با حضور زنان ديگر در منزل خود مراسم احيا و سخنراني داشتند كه به دليل آزار و اذيت سازمان اطلاعات بعث مخفيانه برگزار و در نهايت، از حاضرات با غذاي خانگي به عنوان سحري پذيرايي مي شد. ايشان از مادر پير خود نيز مراقبت مي كرد. ارتباط وي با برادرش، سيدشهيد علاوه بر ارتباط خواهر و برادري، ارتباط دوستي و بيش از آن ارتباط شاگرد و استادي بود؛ به همين علت علويه شهيد، ريز و درشت موضوعات ديني، سياسي و اجتماعي را كه به ذهنش مي رسيد، با برادر در ميان گذاشت. افراد زيادي براي خواستگاري از ايشان مي آمدند‌، اما وي بيشتر به فكر اين بود كه فعلا دين به او نياز دارد و به خاطر جو آن زمان حاضر نبود خود را در چهارچوب تنگ زندگي محدود كند. مي گفت، «تركيب اين دو راه سخت است.» بدين ترتيب همچنان در خدمت دين حنيف اسلام باقي ماند و در مسير برادرش قدم نهاد تا خداي خود را ملاقات كرد. از نكات ديگري كه مورد توجه ايشان قرار داشت، برگزاري جشن تكليف براي دختران تازه مكلف بود. وي دختران جوان را متوجه مسئوليت جديدي كه بر دوششان قرار مي گرفت ؛ مي كرد و همه تلاش او صرف اين معنا مي شد كه آنها را تشويق كند تا با قدرت تمام در برابر وسوسه هاي شيطاني بايستند و تواناييهاي ديني و فطري خود را شكوفا سازند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18